ای آفتاب رویت هرسو فکنده از شمس مغربی غزل 184

شمس مغربی

آثار شمس مغربی

شمس مغربی

ای آفتاب رویت هرسو فکنده تابی

1 ای آفتاب رویت هرسو فکنده تابی وی از فروغ مهرت هر ذرّه آفتابی

2 از کیست قدر رویت چون نیست غیر تو کس هر لحظه در لباسی هر لحمه در نقابی

3 ساقی و باده چون نیست الّا یکی پس از چه در هر طرف فتاده مستی است از شرابی

4 دست تو در گل ما مهر تو در دل ما نوریست در ظلامی، گنجی است در خرابی

5 چون کس نبود جز تو در عرصه دو عالم کز وی کنی سوالی او را دهی جوابی

6 در آینه نظر کرد روی تو دید خود را خویشتن درآمد هرلحظه در عتابی

7 با عکس خویش میگفت هر ساعتی حدیثی با نفس خویش میکرد هر لحمه‌ای خطابی

8 ای آفتاب تابان در مغربی نظر کن کز روی تست عکسی وز مهر توست تابی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر