گویند سلطان محمود از خیام نیشابوری نوروزنامه 42

خیام نیشابوری

آثار خیام نیشابوری

خیام نیشابوری

گویند سلطان محمود روزی بتماشا شده بود، و از صحرا سوی شهر همی آمد، و دران حال هنوز امیر بود، و پدرش زنده بود،...

گویند سلطان محمود روزی بتماشا شده بود، و از صحرا سوی شهر همی آمد، و دران حال هنوز امیر بود، و پدرش زنده بود، چون بدر دروازه شهر رسید چشمش در میان نظارگیان بر پسری افتاد چرکین جامه بقدر دوانزده ساله، اما سخت نیکو روی و طرفه و عشق او چنان گشت که یک ساعت شکیبا نتوانست بود، این پسر را سالش بهجده رسید، و جمالش یکی ده شد، و از مبارکی دیدار او سلطان را بسیار کارها و فتحهاء بزرگ دست داد، و چندین ولایت هندوستان بگشاد، و شهرهاء خراسان بگرفت و بسلطانی بنشست، مگر روزی این پسر بعذری دیرتر بخدمت آمد، و سلطان بی او تنگدل گشته بود، چون او بیامد از سر خشم و عتاب گفت هان و هان، خویشتن را می شناسی، هیچ دانی که من ترا از کجا برگرفته ام و بکجا رسانیده ، و از خواسته و نعمت چه داری، ترا زهره آن باشد که یک ساعت از پیش من غایب شوی، چون سلطان خموش گشت گفت سلطان بفرماید شنیدن، همچنانست که میفرماید، من بنده را از خاک بر گرفت و بر فلک رسانید، من یک فرو مایه بودم اکنون بدولت خداوند پانصد هزار دینار زیادت دارم بی ضیاع و چهار پا و بنده و آزاد، و ملک بنده را آن مرتبت و حشمت داده است که در دولت خداوند پایه هیچ کس از پایه بنده بلندتر نیست و با این همه کرامت که با بنده کرده است و این نعمت داده و بدین درج رسانیده هیچ سپاس و منت بر بنده ننهد، بر دل خویش نهد، که بنده را از جهت دل خویش نیکو میدارد بدو معنی، یکی از جهت آنکه دیدار بنده بفال گرفت، و دیگر که من بنده تماشاگاه و باغ و بوستان دل ملکم، اگر ملک تماشاگاه خویش را بیاراید منت بر کسی نباید نهاد، هر چند من بنده بشکر و دعا مقابله می کنم، ملک را جواب آن پسر عجب خوش آمد، و او را بنواخت، و تشریف داد، ,

و سخن بزرگان و اهل حقیقت در معنی روی نیکو بسیارست، این مقدار بدان یاد کرده شد تا بدانی که مرتبت این عطا و خلعت ایزد تعالی تا بچه جایگاهست، و بزرگان مر روی نیکو را چه عزیز داشته اند، و این کتاب را از برای فال خوب بر روی نیکو ختم کرده آمد، مبارک باد بر نویسنده و خواننده، ,

عکس نوشته
کامنت
comment