- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نیشکر باید که بندد پیش آن لبها کمر خسروی باید که نوشم زان لب شیرین شکر
2 بلک دریاییست عشق و موج رحمت میزند ابر بفرستد به دوران و به نزدیکان گهر
3 صد سلام و بندگی ای جان از این مستان بخوان جام زرین پیش آر و سیم بر ای سیمبر
4 پشت آنی تو که پشتش از غم و محنت شکست آب آنی که ندارد هیچ آبی بر جگر
5 پخته شد نان دلی کز تف عشق تو بسوخت شد زبردست ابد آن کز تو شد زیر و زبر
6 زان سر مستانش رست از خنجر قصاب مرگ که نبودند اندر این سودا چو ساطوری دوسر
7 می بیار ای عشق بهر جان فرزندان خویش محو کن اندیشهها را زان شراب چون شرر
8 دی بدادی آنچ دادی جمع را ای میرداد بخش امروزینه کو ای هر دمی بخشنده تر
9 بس کن و پرده دگر زن تا نگردد کس ملول می پر از باغی به باغی این چنین کن پرشکر