نیشکر باید از جلال الدین محمد مولوی غزل 1068

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

نیشکر باید که بندد پیش آن لب‌ها کمر

1 نیشکر باید که بندد پیش آن لب‌ها کمر خسروی باید که نوشم زان لب شیرین شکر

2 بلک دریاییست عشق و موج رحمت می‌زند ابر بفرستد به دوران و به نزدیکان گهر

3 صد سلام و بندگی ای جان از این مستان بخوان جام زرین پیش آر و سیم بر ای سیمبر

4 پشت آنی تو که پشتش از غم و محنت شکست آب آنی که ندارد هیچ آبی بر جگر

5 پخته شد نان دلی کز تف عشق تو بسوخت شد زبردست ابد آن کز تو شد زیر و زبر

6 زان سر مستانش رست از خنجر قصاب مرگ که نبودند اندر این سودا چو ساطوری دوسر

7 می بیار ای عشق بهر جان فرزندان خویش محو کن اندیشه‌ها را زان شراب چون شرر

8 دی بدادی آنچ دادی جمع را ای میرداد بخش امروزینه کو ای هر دمی بخشنده تر

9 بس کن و پرده دگر زن تا نگردد کس ملول می پر از باغی به باغی این چنین کن پرشکر

عکس نوشته
کامنت
comment