صوفئی را گفت از عطار نیشابوری الهی نامه 3200

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

صوفئی را گفت مردی از رجال

1 صوفئی را گفت مردی از رجال کای جهان گردیده چون داری تو حال

2 گفت سی سال ای اخی بشتافتم نه جوی زر دیدم و نه یافتم

3 وی عجب کردم من این ساعت نشست تا مرا صد گنج زر آید بدست

4 آنکه در عمری جوی هرگز نیافت دور نبود گر ز گنجی عز نیافت

5 نیست رویت یک جو زر یافتن چون توانی گنج گوهر یافتن

6 آنکه او را هیچ در ده راه نیست مه دهی گر جوید او آگاه نیست

7 گر همه شب روز میباید ترا درد درمان سوز میباید ترا

8 من که درد عشق در جان منست وی عجب این درد درمان منست

9 مینیابم آنچه میجویم همی وین طلب ساکن نمیگردد دمی

10 در میان این و آن درماندهام تا که جان دارم بجان درماندهام

11 هست دریای محبت بی کنار لاجرم یک تشنگی شد صد هزار

عکس نوشته
کامنت
comment