- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رنجها برده فراوان، هنر آموختهام وز همه عشق ترا خوبتر آموختهام
2 نی خطا گفتم جز عشق، ندارم هنری به عمر همین یک هنر آموختهام
3 تا نموده است ز خود بیخبرم جذبهٔ دوست علم آگاهی از هر خبر آموختهام
4 کیمیاگر شده از اشک سپید و رخ زرد صنعت ساختن سیم و زر آموختهام
5 رسم بیداری شب شیوهٔ افغان سحر ز سگان تو و مرغ سحر آموختهام
6 شیوهٔ رهروی و پیشهٔ قلاشی را از رفیقی دو سه بیپا و سر آموختهام
7 از گدایان در میکده شاهان سلوک طرز بخشیدن تاج و کمر آموختهام
8 نظری دوست به حالم ز عنایت فرمود آن چه آموختهام زآن نظر آموختهام
9 ذرهام وز اثر تربیت شمس وجود تربیت کردن شمس و قمر آموختهام
10 شه مردان اسدالله که از همت وی پنجه بر تافتن شیر نر آموختهام
11 اقتدا هست پسر را به پدر، حب علی من خلف بودهام و از پدر آموختهام
12 شاعری را ز پی منقبت شاه «محیط» از ازل نی زپی کسب زر آموختهام