1 مکش که بیهده این نقش می کشی نقاش که خون بگریی: اگر پی بری به احوالم؟
2 چه حاجت است پس از من بماند این تمثال؟ فلک چه کرد به من، تا کند به تمثالم!
1 ای دغل! با همه کس، ناکسی اظهار مکن ناکسی باش ولی با کسی اظهار مکن!
1 وقتی آلو شده در تهران (دو) همه رفتند پی (دو) به شکی
2 هست (دو) آنجا میم دو جوان نیست جز ایران دیوان (دو) به یکی
1 مر تو را ای مرد! زن خوش سایه است لاجرم: چون سایه، اقبالت کند
2 هر چه دنبالش کنی، بگریزد او هر چه بگریزی تو، دنبالت کند
1 آتشین طبع تو عشقی که روانست چو آب رخ دوشیزه فکر از چه فکنده است نقاب
2 در حجاب است سخن گر چه بود ضد حجاب بس خرابی ز حجاب است که ناید به حساب
1 جهان را دائما این رسم و این آیین نمیماند اگر چندی چنین ماندست، بیش از این نمیماند
2 به چندین سال عمر، این نکته را هر سال سنجیدی که آن اوضاع دی، در فصل فروردین نمیماند