مکش بر دیده ای خورشید خاک از فضولی بغدادی غزل 6

فضولی بغدادی

آثار فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

مکش بر دیده ای خورشید خاک آن کف پا را

1 مکش بر دیده ای خورشید خاک آن کف پا را مکن با خاک یکسان توتیای دیده ما را

2 بهر تاری ز جعد سنبلش دل بسته شیدایی صبا بر هم مزن جمعیت دلهای شیدا را

3 دلم را کرد از زهر غم افلاک دوران پر بیک جام شکسته کرد خالی هفت مینا را

4 ملک را نیست چون خورشید رخسار تو زیبایی عیانست این نمی پوشد کسی رخسار زیبا را

5 تو سایه بر زمین انداختی یا دید خورشیدت ترا در بر گرفت و بر زمین انداخت عیسا را

6 تمنای بقای عمر در دل داشتم اما برون کرد آرزوی تیغت از دل این تمنا را

7 فضولی زین سبب خونابه را در دیده جا کردم که می‌آرد به خاطر هر دم آن گلبرگ رعنا را

عکس نوشته
کامنت
comment