🌟 نیت کن و فال حافظ بگیر 🌟
نظامی گنجوی

نظامی گنجوی

نظامی گنجوی
نظامی گنجوی

چنین تا یکی روز کاین چرخ از نظامی گنجوی خمسه 54

خمسه 54 ام از 378 اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه

چنین تا یکی روز کاین چرخ پیر

🌙 حالت شب
شماره بیت
اندازه متن
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32
  • 33
  • 34
  • 35
  • 36
  • 37
  • 38
  • 39
  • 40
  • 41
  • 42
  • 43
  • 44
  • 45
  • 46
  • 47
  • 48
  • 49
  • 50
  • 51
  • 52
  • 53
  • 54
  • 55
  • 56
  • 57
  • 58
  • 59
  • 60
  • 61
  • 62
  • 63
  • 64
  • 65
  • 66
  • 67

1 چنین تا یکی روز کاین چرخ پیر برآورد گوهر ز دریای قیر

2 دگر باره میدان شد آراسته ز بیغولها نعره برخاسته

3 ز لشگرگه روس بانگ جرس به عیوق بر می‌شد از پیش و پس

4 کشیدند صف قلب داران روس وزان قلب آراسته چون عروس

5 کهن پوستینی درآمد به چنگ چو از ژرف دریا برآید نهنگ

6 پیاده به کردار یکپاره کوه ز پانصد سوارش فزونتر شکوه

7 درشتی که چون پنجه را گرم کرد به افشردن الماس را نرم کرد

8 چو عفریتی از بهر خون آمده ز دهلیز دوزخ برون آمده

9 یکی سلسله بسته بر پای او دراز و قوی هم به بالای او

10 چو شیران وحشی در آن سلسله جهان کرده پر شور و پر مشغله

11 ز هر سو که جستی یک آماجگاه زمین گشتی از زورمندیش چاه

12 سلاحش نه جز آهنی سر به خم کز او کوه را در کشیدی به هم

13 ز هر سو بدان آهن مرد کش به مردم کشی دست می‌کرد خوش

14 ز سختی که بد خلقت خام او سفن بسته کیمخت اندام او

15 چو آوردی آهنگ بر کارزار نکردی براو تیغ پولاد کار

16 درآمد چنان اژدها باره‌ای فرشته کشی آدمی خواره‌ای

17 کسی را که دیدی گرفتی چو مور به کندی سرش را به یک دست زور

18 گرایش نکردی به کار دگر گهی پای کندی ز تن گاه سر

19 ز لشگرگه شه به نیروی دست بسی خلق را پای و پهلو شکست

20 جریده سواری توانا و چست به کار مصاف اندر آمد درست

21 درآمد که گردن فرازی کند بدان آتش تیز بازی کند

22 چو دیدش ز دور آن نهنگ دمان گرفتن همان بود و کشتن همان

23 دگر نامداری درآمد دلیر هم آوردش آن شیر جنگی به زیر

24 بدینگونه از زخمهای درشت تنی پنجه از نامداران بکشت

25 ز بس دل که آن شیر درنده خست دل شیر مردان لشگر شکست

26 شگفتی فرو ماند صاحب خرد که نه آدمی بود و نه دام و دد

27 شب تیره چون بانگ برزد به روز سرافکنده شد مهر گیتی فروز

28 شه از حیرت کار آن اهرمن سخن راند پوشیده با انجمن

29 که این آدمی کش چه پتیاره بود که از جنگ او خلق بیچاره بود

30 سلاحی نه در قبضهٔ دست او همه با سلاحان شده پست او

31 بر آنم که او آدمی زاد نیست وگر هست ازین بوم آباد نیست

32 ز ویرانه جائیست وحشی نهاد به صورت چو مردم نه مردم نژاد

33 شناسنده‌ای کان زمین را شناخت به تمکین پاسخ علم بر فراخت

34 که چون داد فرمان شه دادگر نمایم بدو حال آن جانور

35 یکی کوه نزدیک تاریکیست که راهش چو موئی ز باریکیست

36 درو آدمی پیکرانی چنین به ترکیب خاکی به زور آهنین

37 نداند کسی اصل ایشان درست که چون بودشان زاد و بوم از نخست

38 همه سرخ رویند و پیروزه چشم ز شیران نترسند هنگام خشم

39 چنان زورمندند و افشرده گام که یک تن بود لشگری را تمام

40 اگر ماده گر نر بود در ستیز برانگیزد از عالمی رستخیز

41 بهر داوری کاوفتد راستند جز این مذهبی را نیاراستند

42 ندید است کس مرده ز ایشان یکی مگر زنده و آن زنده نیز اندکی

43 بود هر یکی را قدر مایهٔ میش کزان میش برسازد اسباب خویش

44 به نیروی پشم است بازارشان متاعی جز این نیست در بارشان

45 ندارند گنجینه‌ای هیچکس سمور سیه را شناسند و بس

46 سموری که باشد به خلقت سیاه نخیزد ز جایی جز آن جایگاه

47 ز پیشانی هریک از مردو زن سرونیست بر رسته چون کرگدن

48 اگر با سرونشان نباشد سرشت چه ایشان به صورت چه روسان زشت

49 کسی را که آید تمنای خواب شود بر درختی چو پران عقاب

50 سرون در فشارد به شاخ بلند چو دیوی بخسبد دران دیو بند

51 چو بینی به شاخی برانگیخته یکی اژدها بینی آویخته

52 بخسبد شبانروزی از بیخودی که خواب است بنیاد نابخردی

53 چو روسی شبانان بر او بگذرند دران دیو آویخته بنگرند

54 به آهستگی سوی آن اهرمن بیایند و پنهان کنند انجمن

55 رسنها ببارند وبندش کنند زنجیر آهن کمندش کنند

56 برو چون مسلسل شود بند سخت کشندش به پنجاه مرد از درخت

57 چو آن بندی آگاه گردد ز کار خروشد خروشیدنی رعدوار

58 گر آن بند را بر تواند شکست کشد هر یکی را به یک مشت دست

59 وگر سخت باشد در آن بستگی به روی آورندش به آهستگی

60 برو بند و زنجیر محکم کنند وز او آب و نانی فراهم کنند

61 برندش به هر کوی و هر خانه‌ای گشاید از آن دامشان دانه‌ای

62 وگر جنگی افتد به ناچارشان بدان زنده پیلست پیگارشان

63 کشندش به زنجیر چون اژدها نیارند کردن ز بندش رها

64 چو گردد چنان آتشی جنگجوی نماند ز جای در کسی رنگ و بوی

65 جهاندار در کار آن پای لغز ازان داستان ماند شوریده مغز

66 به صاحب خبر گفت کاندیشه نیست همه چوبهٔ تیری ز یک بیشه نیست

67 گر اقبال من کارسازی کند سرش بر سر نیزه بازی کند

نظامی گنجوی از شاعران بزرگ قرن 6 هجری می باشد و سبک شعری ایشان عراقی است.
اثر چنین تا یکی روز کاین چرخ پیر خمسه 54 ام از 378 اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه در خمسه نظامی گنجوی می باشد
شعر قالب : خمسه سبک : عراقی
عکس نوشته
کامنت
سوالات متداول درباره شعر چنین تا یکی روز کاین چرخ پیر

شاعر شعر چنین تا یکی روز کاین چرخ پیر چه کسی است ؟

شاعر شعر چنین تا یکی روز کاین چرخ پیر نظامی گنجوی می باشد.

شعر چنین تا یکی روز کاین چرخ پیر در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 6 سروده شده است.

قالب شعر چنین تا یکی روز کاین چرخ پیر چیست ؟

قالب شعر چنین تا یکی روز کاین چرخ پیر خمسه است

سبک شعر چنین تا یکی روز کاین چرخ پیر چیست ؟

سبک شعر چنین تا یکی روز کاین چرخ پیر سبک عراقی است

مضمون اصلی شعر چنین تا یکی روز کاین چرخ پیر چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, شعر شاد, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, شعر شاد, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
نظامی گنجوی

چنین تا یکی روز کاین چرخ از نظامی گنجوی خمسه 54

خمسه 54 ام از 378 اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه
بنر