- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چنینکز گردش چشم تو میآید به جان انجم سزد گر شرم ریزد چون عرق با آسمان انجم
2 تو هر جا می خرامی نازنینان رفتهاند از خود بود خورشید را یکسر غبار کاروان انجم
3 سر زلفت ز دستم رفت و اشکی ریخت از مژگان چوشب رفت از نظر عاریست در ضبط عنان انجم
4 شبی با برق دندان گهر تابات مقابل شد هنوز از کهکشان دارد همان خس در دهان انجم
5 بود بر منظر اوج کمالت نردبان گردون سزد بر قصر دیوان جلالت پاسبان انجم
6 چه امکانست سعی دل تپیدن نارسا افتد من و آهیکه دارد بیتو بر نوک سنان انجم
7 نیاز آهنگ توفان خیال کیست؟ حیرانم که برهم چید اشک من زمین تا آسمان انجم
8 جفا خیز است دهر اینجا مروت کو محبت کو سپهرش دست ظلمست و دل نامهربان انجم
9 زگردون مایهٔ عشرت طمع دارم و زین غافل که اینجا هم عنان اشک میباشد روان انجم
10 دماغت سر خوش پرواز وهم است آنقدر ورنه همان از نارسایی میتپد در آشیان انجم
11 تمیز سعد و نحس دهر بی غفلت نمیباشد همین در شب توان دیدن اگر دارد نشان انجم
12 مخور بیدل فریب تازگی از محفل امکان که من عمریست میبینم همان چرخ و همان انجم