- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چنین زیبا نگاری دلستانی به رعنائی و خوبی داستانی
2 چنان بر عاشق خود مهربان بود که گوئی عاشق جان و جهان بود
3 نبودی با منش جز مهربانی ندیدیم جز از او شیرین زبانی
4 مدامم خرمی دمساز بودی به رویش چشم جانم باز بودی
5 به دل گفتم که ای مدهوش بیمار غمش را در میان جان نگهدار
6 کزین خوشتر کسی دلبر نیابد به خوبی کس از این بهتر نیابد
7 بهم خوش بود ما را روزگاری به وصلش داشتم خوش کار و باری
8 سعادت یار و بختم همنشین بود زمان در حکم و اقبالم قرین بود
9 ز طالع خرم و دلشاد بودم ز بند هر غمی آزاد بودم
10 جهان محکوم و دولت یاورم بود فلک مامور و اختر چاکرم بود
11 کنون زان عیش جز خون در دلم نیست در آن شادی به جز غم حاصلم نیست
12 تنی خسته دلی غمناک دارم به دستی باد و دستی خاک دارم