-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 همچو بویگل ز بس بیپرده است احوال من میشود لوح هوا آیینهٔ تمثال من
2 دادهای مشتی غبارم را به باد اما هنوز خاک میربزد به فرق عالمی اقبال من
3 نکتهٔ سر بستهٔ موجگهر فهمیدنیست برسخن عمریست میپیچد زبان لال من
4 عزت واماندگی زین بیش نتوان برد پیش هرکه رفت از خود غبارش کرد استقبال من
5 گوهرم از معنی افسردنم غافل مباش سکته میخواند تب دریایی از تبخال من
6 عاجزان را ذکر اسباب فضولی دوزخست یاد پروازم مده آتش مزن بر بال من
7 بیسبب فرصت شمار خجلت بیکاریام همچو تقویم کهن حشو است ماه و سال من
8 صبح محشر در غبار شام میسوزد نفس گر شود روشن سواد نامهٔ اعمال من
9 عمرها شد شمع تصویرم بهنومیدیگذشت ز آتش دل هم نمیسوزم مپرس احوال من
10 ربشهها دارد غبار من زمین تا آسمان مرگ هم نگسست بیدل رشتهٔ آمال من