1 چنان زندگانی کن ای نیکرای به وقتی که اقبال دادت خدای
2 که خایند از بهرت انگشت دست گرت بر زمین آید انگشت پای
1 علی قلبی العدوان من عینی التی دعته الی تیه الهوی فاضلت
2 مسافر وادی الحب لم یرج مخلصا سلام علی سکان ارضی و خلتی
1 ترحم ذلتی یا ذا المعالی و واصلنی اذا شوشت حالی
2 الا یا ناعس الطرفین سکری سل السهران عن طول اللیالی
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم