-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چنین کرشمه کنان گر به شهر برگذری هزار دل بربایی هزار جان ببری
2 مرا دلی ست پرآتش و زان همی ترسم که دامن تو بسوزد چو در دلم گذری
3 چه جای وعظ حکیم است و پند هشیاران مرا که عمر به مستی گذشت و بی خبری
4 تو روشنایی چشمی و هر کجا که منم چو روشنایی چشمم همیشه در نظری
5 به پرده داری خود باد را مجال مده که دید گل هم ازین پرده دار، پرده دری
6 بیا و ناله بلبل ببین و گریه ابر در آن زمان که بخندد شکوفه سحری
7 جلال! بر لب دریا به دست ناید کام درون بحر قدم نه چو طالب گهری