1 همچو ملخی که شاخساری بخورد وانگاه ورا به شاخ ساری بخورد
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 گویند فریدون چو شدش کار جهان راست آهنگ طرب کرد و بکف ساغر می خواست
2 با ناز بکاخ آمد و بر تخت فراشد با کبر در ایوان شد و بر مسند بنشاست
1 چو در خواب شد دیده پاسبانها نوای درای آمد از کاروانها
2 به محمل گزیدند جا خوبرویان به تنها دمیدند گفتی روانها
1 شامگهی کز افق گشت نهان آفتاب پرده زرین گرفت مهر زنیلی قباب
2 از علم لاجورد پرچم زرین گسست خیمه و خرگاه شب بست به مشکین طناب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **