زهی کشیده دل ما به زلف در زنجیر از جلال عضد غزل 137

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

زهی کشیده دل ما به زلف در زنجیر

1 زهی کشیده دل ما به زلف در زنجیر به بوی زلف تو ما دل نهاده بر زنجیر

2 فرو گذاشته بر سرو از کلاله کمند نهاده بر ورق گل ز مشک تر زنجیر

3 گشاده روی زمین را ز رو دریچه خلد ببسته موی میان را ز مو کمر زنجیر

4 مرا ز زلف تو باشد دماغ سودایی نمی‌شود نفسی غایب از نظر زنجیر

5 بیا و زلف پریشان خود به دستم ده که نیست چاره دیوانگان مگر زنجیر

6 دلم ز حلقه زلفت خلاص کی یابد که موبه‌مو همه بند است و سربه‌سر زنجیر

7 مبند این همه دل را به زلف در رخسار که در بهشت نباشند خلق در زنجیر

8 مرا ز بند و ز زنجیر چند ترسانی که همچو آب کنم ز آتش جگر زنجیر

9 به بی‌خودی سر زلفت کسی به دست آرد که چون جلال شود پای‌بند هر زنجیر

عکس نوشته
کامنت
comment