-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زهی کشیده دل ما به زلف در زنجیر به بوی زلف تو ما دل نهاده بر زنجیر
2 فرو گذاشته بر سرو از کلاله کمند نهاده بر ورق گل ز مشک تر زنجیر
3 گشاده روی زمین را ز رو دریچه خلد ببسته موی میان را ز مو کمر زنجیر
4 مرا ز زلف تو باشد دماغ سودایی نمیشود نفسی غایب از نظر زنجیر
5 بیا و زلف پریشان خود به دستم ده که نیست چاره دیوانگان مگر زنجیر
6 دلم ز حلقه زلفت خلاص کی یابد که موبهمو همه بند است و سربهسر زنجیر
7 مبند این همه دل را به زلف در رخسار که در بهشت نباشند خلق در زنجیر
8 مرا ز بند و ز زنجیر چند ترسانی که همچو آب کنم ز آتش جگر زنجیر
9 به بیخودی سر زلفت کسی به دست آرد که چون جلال شود پایبند هر زنجیر