1 زهی چمن ساز صبح فطرت، تبسم لعل مهرجویت ز بویگل تا نوای بلبل، فدای تمهید گفتگویت
2 سحر نسیمی درآمد از در، پیام گلزار وصل در بر چو رنگ رفتم زخویش دیگر، چه رنگ باشد نثار بویت
3 هوایی مشق انتظارم، ز خاک گشن چه باک دارم هنوز دارد خط غبارم، شکستهٔکلک آرزویت
4 به جستجو هر طرف شتابم، همان جنون دارد اضطرابم به زبر پایت مگر بیابم، دلیکه گم کردهام به کویت
5 ز گلشنت ریشهای نخندد،که چرخش افسردگی پسندد چو ماه نو نقش جام بندد لبی که تر شد به آب جویت
6 به عشق نالد دل هوس هم، ببالد از شعله خار و خس هم رساست سررشتهٔ نفس هم، به قدر افسون جستجویت
7 به این ضعیفی که بار دردم، شکسته در طبع رنگ زردم بهگرد نقاش شوق گردم،که میکشد حسرتم به سویت
8 ز سجدهٔ خجلتآور من، چه ناز خرمن کند سر من که خواهد از جبههٔ تر من چو گل عرق کرد خاک کویت
9 اگر بهارم توآبیاری، وگر چراغم تو شعلهکاری ز حیرت من خبرنداری، بیارم آیینه روبرویت
10 کجاست مضمون اعتباری،که بیدل انشاکند نثاری بضاعتم پیکر نزاری، بیفکنم پیش تار مویت