- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زهی با لعل میگونت شکر هیچ خهی با روی پر نورت قمر هیچ
2 عزیزش کن بدندان گر بیفتد ملاقاتی لبت را با شکر هیچ
3 دلم را در نظر آمد دهانت عجب چون آمد او را در نظر هیچ
4 عرق بر عارض تو آب بر آب حدیثم در دهانت هیچ در هیچ
5 ز وصف آن دهان من در شگفتم که مردم چون سخن گویند بر هیچ
6 من از عشق تو افتاده بدین حال نمی پرسی ز حال من خبر هیچ
7 چنان بیگانه کشتستی که گویی ندیدستی مرا بر ره گذر هیچ
8 نشستم سالها بر خوان عشقت بجز حسرت ندیدم ماحضر هیچ
9 دلی از سیف فرغانی ببردی چه آوردی تو ما را از سفر هیچ