-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زهی سودایی شوق تو مذهبها و مشربها به یادت آسمان سیر تپیدن جوش یاربها
2 مبادا از سرم کم سایهٔ سودای گیسویت چو مو نشو و نمایی دیدهام در پردهٔ شبها
3 جدا از اشک شد چشم سراب دشت حیرانی همان خمیازهٔ خشکیست بیاطفال، مکتبها
4 بس است از دود دل، جوهرفروش آیینهٔ داغم به غیر از شام مژگانی ندارد چشم کوکبها
5 به خاموشی توان شد ایمن از ایذای کجبحثان نفس دزدیدن است اینجا فسون نیش عقربها
6 به منع اضطراب عاشقان زحمت مکش ناصح که آتش زندگی دارد به قدر شوخی تبها
7 چو آهنگ جرس ما و سبکروحانه جولانی که از یک نعرهوارش میتپد آغوش قالبها
8 عمارت غیر چین دامن صحرا نمیباشد ز تنگیهای مذهب اینقدر بالید مشربها
9 زبان در کام پیچیدم، وداع گفتگو کردم سخن را پردهٔ رخصت بود بربستن لبها
10 بهار بینشان عالم نومیدیام بیدل سر غم میتون کرد از شکست رنگ مطلبها