زهی از ادیب الممالک فراهانی دیوان اشعار 7

ادیب الممالک فراهانی

آثار ادیب الممالک فراهانی

ادیب الممالک فراهانی

زهی بچین دو زلف از حبش گرفته خراج

1 زهی بچین دو زلف از حبش گرفته خراج نموده لشگر حسنت عقول را تاراج

2 مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات ز بهر مبحث این قطعه گشته استخراج

3 کنونه حال و منش طبع و کوفشان نساج جشان بود گز درزی ارش بود قلاج

4 وظیفه جامگی و ماهواره شهریه پژول کعب و گزید و گزیت مال خراج

5 وژوه قطره باران که می چکد از سقف چنانکه بکران ته دیگ و طلمه نام کماج

6 قراقروت تو رخبین شمار با فرفور چو کشک پینو و آش سماق دان تتماج

7 کبیده پست و بدوره مر آن که زله کند فروشه حلوا سختو همی بود زناج

8 کرن پهول قرنفل چو باد رنگ خیار چنانکه کاهو کوک اسپناج اسفاناج

9 ایازی است و ایاسی چو بیژه چشم آویز هو و وسنی و انباغ را بدان تو، نباج

10 نویم محض و مجرد شوه بود باعث عداوت آمده آریغ و نهب شده تاراج

11 سپیچه آنچه به بندد بروی سرکه و می سپهر بند طلسم است و سرکبا سگباج

12 ایخشت است فلز دارتو بود طر طیر ضداخشیچ و سپیداب باشد اسفیذاج

13 تو بهرمان دان یاقوت و کامه شد مرجان چو لعل باشد گر کند و آبگینه زجاج

14 هزینه خرج بود چک برات و یافته قبض چو خفچه شوشه زربا ژوساو باشد باج

15 متاع باشد کالا اثاث کاچار است شله قصاص بود داو جنگ و کینه لجاج

16 دمان و گاه و کمانکش زمان و مدت و وقت شتاب باشد اوژول و ناگهان تا کاج

17 کلاژه کچله و دیگر کلاغ پیسه بود حمامه کالوچ است و تراج دان دراج

18 تویل مردم اصلع چکاد پیشانی بسونه زلف و مجعد غف است و تاری داج

19 شخار قلیا هم بیخ آن کنشتو دان چنانچه صابون برهوه و زاک باشد زاج

20 چو مصطکی کیه گوشاد جنطیا نا شد شنوشه عطسه و پیلسته نیز باشد عاج

21 چلاس لواس است و طفیل بشتالم کراس لقمه زناع کاره هست تو مرکاج

22 نماک رونق و نو سیره بحث و کاغذ نفج بود تماخره فیرید و مشوت کنگاج

23 کمند خام و سنان نیزه توپ کشگنجیر کباده هست کمان و هدف بود آماج

24 بواشه آلت مذراة و ماله دان بتکن شیار شخم بود خیش و یوغ سر آماج

25 رعیتان دان گودهچگان و باد رمان چو امتان نبی بربروش و فر سنداج

26 سجاف هست فراویز و لبنه دان خشتک قبا ست یلمه و دیباه را شمر دیباج

27 هموخ مشعله باشد شماله اسپندار پلیته باشد افروشه و چراغ سراج

28 نی مجوف غرو است و نای پرهیرون درخت ساک که سازند کشتی از آن ساج

29 فرات باشد فالاد و دجله اروند است چو تنگه طنجه برنیو جزیره مهراج

30 فکانه هست جنینی که مرده سقط شود چنانکه آن زن نوزاده زاجه باشد و زاج

31 بیوک و دغد عروس است و بکر دوشیزه چنانکه حایض دشتان و قابله پازاج

32 کنشک تیرک عضو آمد و کنیسه کذشت ولیک کمرا زنار شد چلیپا خاج

33 دروگر است گته کار و کفشگر اسکاف خیاط درزی و الباد و پنبه زن حلاج

34 بدیهه آمده، انگارده فسانه و نقل نکشک مردم مقروض دان و عریان لاج

35 ضعیف غامی و مفلوج شیک و شیشله دان چهار چوبه در بواس و نردبان معراج

36 قدیم بوباشستی و نوشده حادث گواژه طعنه گواسه صفت بهشت اجماج

37 سروش هوش و خرد شد سرو شبد جبریل نیاز حاجت و آمین بود بجای تراج

38 بن است بطم و بود کاکیان خسکدانه علک و نیژد وزرنیله شد همان ریواج

39 مقطعه خامه زن و مصقله بود یزداغ ظروف و احول و ناژوو کاشکی همه کاج

40 سفینه هست سماری خله بود مردی چنانکه نوژیه سیل است و اشتراک امواج

41 بتک کتابت و کرکز علامت است و دلیل بنا به نوبت و دیهیم و گرزن آمد تاج

42 ستیم ریم جروح است و با خسه نشتر پروش مطلق جوشش هزار چشمه خراج

43 چو گردنا گل سرخ است و زعفران گیماس ولیک نیلپر و توله را شمر ور تاج

عکس نوشته
کامنت
comment