زهی! زلف و رخت قدری از اوحدی مراغه‌ای غزل 782

اوحدی مراغه‌ای

آثار اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

زهی! زلف و رخت قدری و عیدی

1 زهی! زلف و رخت قدری و عیدی قمر حسن ترا کمتر معیدی

2 همه خوبان عالم را بدیدم بر آن طوبی ندارد کس مزیدی

3 مراد چرخ ازرق جامه آنست که باشد آستانت را مریدی

4 برآن درگه بمیرم، بس عجب نیست به کوی شاهدی گور شهیدی

5 به گنجی می‌خرم وصل ترا، گر ز کنجی بر نیاید من یزیدی

6 شبی در گردنت گویی بدیدم دو دست خویش چون حبل الوریدی

7 به مستوری ز مستان رخ مگردان که بعد از وعده نپسندم وعیدی

8 هر آحادی چه داند سر عشقت؟ که همچون اوحدی باید وحیدی

9 اگر غافل نشد جان تو از عشق ز دل پرداز او بر خوان نشیدی

عکس نوشته
کامنت
comment