- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زهی! شب نسخهای از زلف و خالت تراز کسوت خوبی جمالت
2 حروف نقش چین را نسخه کرده مسلسل گشتن زلف چو دالت
3 به نام ایزد، چه فرخ فالم امروز! که دیدم طلعت فرخنده فالت
4 اگر بودی مرا در دست مالی نمیبودم بدین سان پایمالت
5 بسی گندم نمایی می کنی، لیک نشاید شد بدینها در جوالت
6 تو میگوئی که که: من ما هم، ولیکن من مسکین ندیدم جز بسالت
7 نگشتی اوحدی همچون خیالی اگر در خواب میدیدی خیالت