زهی بزم خداوندی از جلال الدین محمد مولوی غزل 2298

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

زهی بزم خداوندی زهی می‌های شاهانه

1 زهی بزم خداوندی زهی می‌های شاهانه زهی یغما که می‌آرد شه قفجاق ترکانه

2 دلم آهن همی‌خاید از آن لعلین لبی که او کنار لطف بگشاید میان حلقه مستانه

3 هر آن جانی که شد مجنون به عشق حالت بی‌چون کجا گیرد قرار اکنون بدین افسون و افسانه

4 چو او طره برافشاند سوی عاشق همی‌داند که از زنجیر جنبیدن بجنبد شور دیوانه

5 به عشق طره‌های او که جعد و شاخ شاخ آمد دل من شاخ شاخ آید چو دندان در سر شانه

6 چه برهم گشته‌اند این دم حریفان دل از مستی برای جانت ای مه رو سری درکن در این خانه

7 اگر ساقی ندادت می دلا در گل چه افتادی وگر آن مشک نگشاد او چرا پر گشت پیمانه

8 خداوندا در این بیشه چه گم گشته‌ست اندیشه تنی تن کجا ماند میان جان و جانانه

9 بیا ای شمس تبریزی که در رفعت سلیمانی که از عشقت همه مرغان شدند از دام و از دانه

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر