- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زهی در حسرت آن چشم مخمور فتاده نرگس سرمست رنجور
2 سخن در لعل تو عقلست در جان قدح در دست تو نور علی نور
3 روانروا در خوشی لعل تو مایه فلک را در جفا خوی تو دستور
4 بهار آمد، چه داری؟ خیز کاکنون نباشد مردم هشیار معذور
5 چو غنچه هرگز او بوی دل آید نماند وقت گل او نیز مستور
6 فلک می گردد ای غافل چه باشی بدین ده روزه ملک حسن مغرور؟
7 اگر شادی بخون خواری بهر حال ز خون عاشقان به خون انگور
8 بیاد بزم خسرو جام پر کن که باد از دولت او چشم بد دور