1 مرد را بس همین گنه که قدم از مقرّ امان نهد بیرون
2 هرچه آید درونِ روزنِ گوش از مَمَرِّ زبان دهد بیرون
1 چاره نبود اهل شهوت را ز زن صحبت زن هست بیخ عمر کن
2 زن چه باشد ناقصی در عقل و دین هیچ ناقص نیست در عالم چنین
1 چون سوی اینان لئیمی پی برد لقمه ای چند از طعام وی خورد
2 چون بخواند سفله دیگر مرا سویش آن لذت شود رهبر مرا