- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هنوزم از مژه، کار سحاب میآید هنوز دجله به چشمم سراب میآید
2 ز دل به جز کف خاکستری نماند و هنوز نفس ز سینه چو دود از کباب میآید
3 به آفتاب هم این خیرگی گمانم نیست که با فروغ رخت از نقاب میآید
4 کسی که دی ز مقیمان کعبه بود، امروز ز راه میکده مست و خراب میآید
5 کسی که رفته به دریای عشق، میداند که کار سیل ز یک قطره آب میآید
6 درین محیط ز انداز موج دانستم که بر سفینه شکست از حباب میآید
7 نسیم زلف تو بر گل وزیده پنداری که بوی نافه چین از گلاب میآید
8 ز ره به وعده وصل بتان مرو قدسی که تشنه با لب خشک از سراب میآید