1 قامت چون سرو روانش نگر آخته ، آن موی میانش نگر
2 زلف و رخش دیدی و اکنون بیا آن لب شیرین و زبانش نگر
3 کَشّی آن چشم سیاهش ببین خوشّی آن تنگ دهانش نگر
4 بُرد به یک ضربه دل و جان من آن نَدَب و داو گرانش نگر
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 خواجه ، تُتماج باید و سر بریان سود ندارد مرا سَفَرجَل و چُکری
1 بنفشه زار بپوشید روزگار به برف درونه گشت چنار و زریر شد شنگرف
2 که برف از ابر فرود آید ، ای عجب ، هر سال از ابر من به چه معنی همی بر آید برف ؟
1 گر در عمری شبی به ما پردازد وین جان به لب رسیده را بنوازد
2 لب بر لب او نهشته ، ناگه خورشید با تیغ کشیده بر سر ما تازد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **