1 قامت چون سرو روانش نگر آخته ، آن موی میانش نگر
2 زلف و رخش دیدی و اکنون بیا آن لب شیرین و زبانش نگر
3 کَشّی آن چشم سیاهش ببین خوشّی آن تنگ دهانش نگر
4 بُرد به یک ضربه دل و جان من آن نَدَب و داو گرانش نگر
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 هول تاختن و کینه آختنْش مرا همی گداخته همچون کناغ و تافته تن
1 می تند گرد سرای و در تو غُنده کنون باز فرداش ببین بر تن تو تارتنان
1 بیمارم از نهیب عقب رنجه درد ِ دلم گرفته و تبْ باده
2 بهتر شوم چو پیر به نام من تعویذکی نویسد آزاده
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به