- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یک غزل آغاز کن بر صفت حاضران ای رخ تو همچو شمع خیز درآ در میان
2 نور ده آن شمع را روح ده این جمع را از دوزخ همچو شمع وز قدح همچو جان
3 سوی قدح دست کن ما همه را مست کن ز آنک کسی خوش نشد تا نشد از خود نهان
4 چون شدی از خود نهان زود گریز از جهان روی تو واپس مکن جانب خود هان و هان
5 این سخن همچو تیر راست کشش سوی گوش تا نکشی سوی گوش کی بجهد از کمان
6 بس کن از اندیشه بس کو گودت هر نفس کای عجب آن را چه شد اه چه کنم کو فلان