بهار سوختن گردیده شمع از اسیر شهرستانی غزل 127

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

بهار سوختن گردیده شمع بزم ما امشب

1 بهار سوختن گردیده شمع بزم ما امشب توان چیدن گل از بال و پر پروانه ها امشب

2 چنان کیفیت جام تبسم برده از هوشم که در چشمم نمی آید نگاه آشنا امشب

3 نمی دانم سر از بالین تن از بستر چه حال است این که روز حشر شد در دیده من توتیا امشب

4 ز یاد روی او دارد دلم هر گوشه ای دامی چراغان می کند از آه در ویرانه ها امشب

5 چنان لبریز حسرت گشته چشم از تاب رخسارش که مژگانم نمی گردد به مژگان آشنا امشب

6 اسیر از خجلت فرصت نمی دانم چه خواهم کرد نگاهش گرم دلجویی و من مست حیا امشب

عکس نوشته
کامنت
comment