سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

سعدی شیرازی
سعدی شیرازی

بهار آمد که هر ساعت رود از سعدی شیرازی غزل 611

غزل 611 ام از 1930 غزلیات

بهار آمد که هر ساعت رود خاطر به بستانی

1 بهار آمد که هر ساعت رود خاطر به بستانی به غلغل در سماع آیند هر مرغی به دستانی

2 دم عیسیست پنداری نسیم باد نوروزی که خاک مرده باز آید در او روحی و ریحانی

3 به جولان و خرامیدن در آمد سرو بستانی تو نیز ای سرو روحانی بکن یک بار جولانی

4 به هر کویی پری رویی به چوگان می‌زند گویی تو خود گوی زنخ داری بساز از زلف چوگانی

5 به چندین حیلت و حکمت که گوی از همگنان بردم به چوگانم نمی‌افتد چنین گوی زنخدانی

6 بیار ای باغبان سروی به بالای دلارامم که باری من ندیدستم چنین گل در گلستانی

7 تو آهو چشم نگذاری مرا از دست تا آن گه که همچون آهو از دستت نهم سر در بیابانی

8 کمال حسن رویت را صفت کردن نمی‌دانم که حیران باز می‌مانم چه داند گفت حیرانی

9 وصال توست اگر دل را مرادی هست و مطلوبی کنار توست اگر غم را کناری هست و پایانی

10 طبیب از من به جان آمد که سعدی قصه کوته کن که دردت را نمی‌دانم برون از صبر درمانی

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر بهار آمد که هر ساعت رود خاطر به بستانی

شاعر شعر بهار آمد که هر ساعت رود خاطر به بستانی چه کسی است ؟

شاعر شعر بهار آمد که هر ساعت رود خاطر به بستانی سعدی شیرازی می باشد.

شعر بهار آمد که هر ساعت رود خاطر به بستانی در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر بهار آمد که هر ساعت رود خاطر به بستانی چیست ؟

قالب شعر بهار آمد که هر ساعت رود خاطر به بستانی غزل است

مضمون اصلی شعر بهار آمد که هر ساعت رود خاطر به بستانی چیست؟

این شعر در دسته‌بندی پندآموز, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن پندآموز, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
بنر