1 بهار و باغ با ترکان گل رخسار خوش باشد شراب تلخ با خوبان شیرین کار خوش باشد
2 برون شهر، با یاران، شب مهتاب در صحرا قدح در دست و مطرب مست و ساقی یار خوش باشد
3 میان باغ و طرف جوی و پای سرو و پیش گل طرب در جان و می در جام و گل بر بار خوش باشد
4 سماع مطرب اندر گوش و دست یار در گردن چمان اندر چمن مستانه فرزینوار خوش باشد
5 دمادم بادهای لعل کردن نوش و نقلش را پیاپی بوسهازان لعل شکر بار خوش باشد
6 چنین شب ، گر مجال افتد که با دلدار بنشینی شب قدرست و شبهای چنین بیدار خوش باشد
7 رفیقانم به صحرا میبرند از شهر و میدانم که صحرا نیز هم با یاد آن دلدار خوش باشد
8 چو باشد باده و مطرب، پریرویی به دست آور که هر جایی که این حاضر بود ناچار خوش باشد
9 کرا پروای باغ امروز؟ بیدیدار روی او که فردا باغ جنت نیز با دیدار خوش باشد
10 مگو، ای اوحدی، جز وصف عشق و قصهٔ مستی که هر کو شعر میگوید بدین هنجار خوش باشد
11 می و معشوقه و گل را چه داند قدر؟ هر خامی که این معنی به چشم عاشقان زار خوش باشد