1 سخن آن به که بهر ارجمندی ز معراج نبی یابد بلندی
2 رسولی کاسمان را پایه داده رکابش عرش را پیرایه داده
3 شبی تنگ آمده زین حجرهٔ تنگ ز پستی سوی بالا کرد آهنگ
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 بی روی تو خوش کردم من تلخی هجران را با شربت دیدارت بدخو نکنم جان را
2 از بس که دل خلقی گم شد به زنخدانت خون پر شود ار کاوند آن چاه زنخدان را
1 درآمد در دل آن سلطان دلها دل من زنده شد زان جان دلها
2 همیکارد به کویش تخم جان خلق که میبارد از آن باران دلها
1 چنانی در نظر نظارگان را که رونق بشکنی مه پارگان را
2 چنان نالان همی گردم به کویت که دل خون می شود نظارگان را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **