1 سخن ز مشق ادب موج گوهرش گیربد کم است لغزش خط گر به مسطرش گیرید
2 به بستن مژه ختم است درس علم و عمل همین ورق بهم آرید و دفترش گیرید
3 محیط عشق تلاش دگرنمیخواهد کره خوربد به تسلیم وگوهرشگیرید
4 همان بجاست خودآرایی دماغ فضول چو شمع گر همه با هر گلی سرش گیرید
5 مزاج دون به تکلف غنی نمیگردد سم است اگر سم خر جمله در زرش گیرید
6 به وعظ عبرت اگر ممتحن شود توفیق ز خود برآمدنی هست منبرشگیرید
7 گواه دعوی عشق انفعال جراتهاست جبین اگر عرق انشاست محضرشگیرید
8 خیال نیستی آسودگیست پیش از مرگ سریکه نیست دمی زیر این پرشگیرید
9 بهار نامهٔ یاران رفته میآرد گلیکه واکند آغوش در برش گیرید
10 دماغ فرصت اگر قدردان سر دل است نگه ز خانه برون میرود درش گیرید
11 دمی که فرصت موهوم ما رسد به حساب شرار هرچه اقل هست اکثرش گیرید
12 کمال بیدل اگر خیمهٔ عروج زند ز خاک یکدو ورق سایه برترشگیرید
دیدگاهها **