1 از حقهٔ دهانش هر گه سخن برآید آپ از عقیق ریزد در از عدن برآید
2 از شوق صبح تیغش مانند موج شبنم گلهای زخم دل را آب از دهنبرآید
3 از روی داغ حسرت گر پنیه باز گیرم با صد زبانه چون شمع از پیرهن برآید
4 بیند ز بار خجلت چون تیشه سرنگونی بر بیستون دردم گر کوهکن برآید
5 وصف بهار حسنشگر در چمن بگویم چون بلبل ازگلستان گل نعرهزن برآید
6 تار نگه رساند نظاره را به رویش هرکس به بام خورشید با این رسن برآید
7 بیدل کلام حافظ شد هادی خیالم دارم امید آخر مقصود من برآید
دیدگاهها **