-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سخن بگوی چو من در سخن نمیباشم که در حضور تو با خویشتن نمیباشم
2 چو بوی پیرهنت بشنوم ز خود بروم چنان که گویی در پیرهن نمیباشم
3 به وقت دیدنت ار در دعا کنم تقصیر ز من مگیر، که آن لحظه من نمیباشم
4 مرا اگر چه بسی عیب هست، شکر کنم که در وفا چو تو پیمانشکن نمیباشم
5 دلم به شکل دهان تو زان سبب تنگست که هیچ بیسخن آن دهن نمیباشم
6 من از برای تو گشتم مقیم، تا دانی که بر گزاف درین انجمن نمیباشم
7 به روز مردنم ار با جنازه خواهی بود در انتظار حنوط و کفن نمیباشم
8 برای مصلحت ار گفتم: از تو سیر شدم از آن مرنج، که بر یک سخن نمیباشم
9 اگر تو قصد تن و جان اوحدی داری بیا، که زنده بدین جان و تن نمیباشم