سخن بگوی چو من در سخن از اوحدی مراغه‌ای غزل 536

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

سخن بگوی چو من در سخن نمی‌باشم

1 سخن بگوی چو من در سخن نمی‌باشم که در حضور تو با خویشتن نمی‌باشم

2 چو بوی پیرهنت بشنوم ز خود بروم چنان که گویی در پیرهن نمی‌باشم

3 به وقت دیدنت ار در دعا کنم تقصیر ز من مگیر، که آن لحظه من نمی‌باشم

4 مرا اگر چه بسی عیب هست، شکر کنم که در وفا چو تو پیمان‌شکن نمی‌باشم

5 دلم به شکل دهان تو زان سبب تنگست که هیچ بی‌سخن آن دهن نمی‌باشم

6 من از برای تو گشتم مقیم، تا دانی که بر گزاف درین انجمن نمی‌باشم

7 به روز مردنم ار با جنازه خواهی بود در انتظار حنوط و کفن نمی‌باشم

8 برای مصلحت ار گفتم: از تو سیر شدم از آن مرنج، که بر یک سخن نمی‌باشم

9 اگر تو قصد تن و جان اوحدی داری بیا، که زنده بدین جان و تن نمی‌باشم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر