ای پسر پادشاه از ادیب الممالک فراهانی غزل 97

ادیب الممالک فراهانی

آثار ادیب الممالک فراهانی

ادیب الممالک فراهانی

ای پسر پادشاه کشور ایران

1 ای پسر پادشاه کشور ایران ای ز تو آباد خانه دل ویران

2 معتقدم بر تو زانکه داده خدایت فر جوانان قرین دانش پیران

3 در کف رادت بود عنان حوادث رام تر از خامه در بنان دبیران

4 مروزرا راست بر تو حاجت اگرچه حاجت شاهان همی بود بوزیران

5 آگهی از حال جمله کشور و لشگر گرچه ندانند حال گرسنه سیران

6 ای ملک از بهر کردگار بشه گوی شمه ای از حال بی کسان و فقیران

7 حاکم هر خطه بندگان خدا را می بفروشد چو بردگان و اسیران

8 در دهن اژدها شدند رعیت از ستم ظالمان و جور امیران

9 گفته گرسیوز ارملک بنیوشد یا ندهد گوش بر نصیحت پیران

10 ملکش ویران شود رعیت مفلس زر ز گدایان که جست و باج ز ویران

11 در پس هر پرده صدهزار بود لعب خیره بنظاره هر دو چشم سفیران

12 باش هشیوار کار خویش درین ملک هستند این ملک مبشران و نذیران

13 تا که زمین یخ کند ز سردی کانون تا که هوا تف دهد زحر حزیران

14 بادا بر تو سلام بر تو انوشه هر مهه از اورمزد تا بانیران

15 لیک بجان عدو و دشمن جانت چرخ فروزد ز برق حادثه نیران

عکس نوشته
کامنت
comment