1 گاهی از نگه به رخم خنده می کند چندانکه بیش می کشدم زنده می کند
2 نام خدا به خویش ببالید باغها او را قبای گل چه برازنده می کند
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ز بسکه گردش چشم تو دیده مست مرا ز دل ربوده به غیر از تو هر چه هست مرا
2 ز خاکساری خود در طلسم آرامم نمی رسد چو غبار آفت شکست مرا
1 به امید کسی نگذاشت بیدادش دل ما را خدا اجری دهد در کشتن ما قاتل ما را
2 هوای معتدل کشت پریشان را نمی سازد ز برقی پرورد هر لحظه دهقان حاصل ما را
1 گردش چشم تغافل ساغر لبریز ما اشک گلگون است در راه طلب شبدیز ما
2 در شهادت رگ برآورده است هر مویی زتن نشتری دارد ز هر مژگان به کف خونریز ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به