- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گاه خرد جوهرم، گاه جنون خودم انجمن جلوهٔ بوقلمون خودم
2 صبح بهار دلم لیک ز کمفرصتی تا نفسی گل کند گرد برون خودم
3 شور چمن دادهام کوچهٔ زنجیر را تا به بهار جنون راهنمون خودم
4 صید بتان کردهام از نگه حیرتی زین عمل آیینهسان داغ فسون خودم
5 تنگی آغوش دل سوخت پر افشانیام الفت این آشیان کرد زبون خودم
6 گر نبود زندگی رنج هوسها کراست در خور آب بقا تشنهٔ خون خودم
7 تالب جرات نفس مایل اظهار نیست غنچه صفت مرهم زخم درون خودم
8 خلوت آیینهام موج پری میزند اینکه توام دیدهای نقش برون خودم
9 تا به ثریا رسید آبلهٔ پای من اینقدر افسردهٔ همت دون خودم
10 در خور ظرف خیال حوصله دارد حباب بیدل دریاکش جام نگون خودم