-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گاه شود جلوهگر مهر رخش در کسان صوفی از آن در هواش چرخ زند ذره سان
2 گفت نبی اطلبوا جاحتکم عندهم قبله ما زانسبب گشت وجوه خسان
3 زاهد کی خیره سر منع کند از نظر چشم ندارد مگر آه از این ناکسان
4 چهره دلها کند ریش بچنگال پند کرده زره ریش را کرده سپر طیلسان
5 ترس خدا کن سپر عشوهٔ دنیا مخر صیغه و مرد خدا جیفه و این کرکسان
6 پیرو غولان مشو و ز پی دیوان مرو دست بدار از هوس پای بکش از خسان
7 ای خنگ آنکو گرفت بار کسان را بدوش وای بر آنکو نهاد بار بدوش کسان
8 گر ندهی تن ببار زار کشندت بدار کرد خدا اغنیا بارکش مفلسان
9 فیض بهستی گرو همچون کرانان مشو بار که بر دوش تست زود بمنزل رسان