- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گاه آن آمد بتا کاندر خرابی دم زنی شور در میراث خواران بنی آدم زنی
2 بارنامهٔ بینیازی برگشایی تا به کی آتش اندر بار مایهٔ کعبه و زمزم زنی
3 صدهزاران جان متواری در آری زیر زلف چون به دو کوکب کمند حلقهها را خم زنی
4 بر سر آزادگان نه تاج گر گوهر نهی بر سر سوداییان زن تیغ گر محکم زنی
5 تیغ خویش از خون هر تر دامنی رنگین مکن تو چو رستم پیشهای آن به که بر رستم زنی
6 در خرابات نهاد خود بر آسودست خلق غمزه بر هم زن یکی تا خلق را بر هم زنی
7 پاکبازان جهان چون سوختهٔ نفس تواند خام طمعی باشد ار با خام دستان دم زنی
8 ما به امیدی هدف کردیم جان چون دیگران تا چو تیر غمزه سازی بر سنایی هم زنی