گاه آبادم نماید گاه ویرانم از قصاب کاشانی غزل 113

قصاب کاشانی

آثار قصاب کاشانی

قصاب کاشانی

گاه آبادم نماید گاه ویرانم کند

1 گاه آبادم نماید گاه ویرانم کند چرخ سرگردان نمی‌دانم چه با جانم کند

2 طعمه مور ضعیف‌ام عاقبت در زیر خاک گر به روی تخت هم‌دوش سلیمانم کند

3 گاه بر صدرم نشاند گاه اندازد به خاک گاه حیرانم گذارد گاه قربانم کند

4 خرقه و سجاده بر من سدّ راه وحدت است کو جنونی کز لباس شید عریانم کند

5 از تغافل‌های چشمت در خمار افتاده‌ام با نگاهت گو که باز از ناز مستانم کند

6 کارم از حد رفت کو شوخی که بنماید به من گوشه چشمی که چون آیینه حیرانم کند

7 مادر ایام ای قصاب دائم می‌دهد خون به جای شیر چون خواهد که مهمانم کند

عکس نوشته
کامنت
comment