گاه اندیشه ای از روز جزا باید کرد از کلیم غزل 312

کلیم

کلیم

کلیم

گاه اندیشه ای از روز جزا باید کرد

1 گاه اندیشه ای از روز جزا باید کرد گذری بر سر خاک شهدا باید کرد

2 تو که ضبط نگه خود نتوانی کردن منع رسوائی احباب چرا باید کرد

3 با همه سرکشی افتادگی از دست مده گر همه شعله شوی کار گیا باید کرد

4 طلب شاهد مقصود ز هر سو، شرطست هر قدم در ره او رو بقفا باید کرد

5 شب شود روز حیات و نرود حسرت وصل ما چنان روزه نگیریم که وا باید کرد

6 بدلم حسرت در خاک طپیدن مگذار بسملم کرده ای از دست رها باید کرد

7 طرفه حالیستکه در خون دل خویش کلیم دست و پائی نه و چون موج شنا باید کرد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر