-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یکی نامه بنوشت پر سر زنش به بن سعد زشت اختر بدمنش
2 که آگاه گشتم تو را من زکار که هر شب ابا شاه یثرب دیار
3 بسازی پی آشتی انجمن همانا بگشتی ز پیمان من
4 نجویی تو با شاه اگر کارزار سپه را به فرمانبری واگذار
5 که باشد زمن شمر سردارشان دهد چنگ و نیرو به پیکارشان
6 وگرنه درگفتگو بسته دار مزن جز درکوشش وکارزار
7 شنیدم که آن نامه را شمر دون گرفت و روان شد ز کوفه بیرون
8 زکین تا کند گرم هنگامه را به بن سعد دون داد آن نامه را