- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کسی از التفات چشم خوبان کام بردارد که بر هر استخوان صد زخم چون بادام بردارد
2 به قدر زخم چون گل شوخیی انداز مستی کن نمیباشد تهی از نشئه هرکس جام بردارد
3 به طوف دامنت کم نیست از سعی غبار من اگر خود را بجای جامهٔ احرام بردارد
4 عتابش باورم ناید که آن لعل حیا پرورد تبسم برنمیدارد چسان دشنام بردارد
5 جهان بیجلوه مدهوش است هم درپرده توفان کن که میترسم تحیر گردش از ایام بردارد
6 نظر از سیر هستی بستن است آخر، خوشا چشمی که از آغاز با خود نسخهٔ انجام بردارد
7 دماغ پختگان مشکل شود خجلتکش هستی مگر این ننگ همّت را خیالی خام بردارد
8 چو دل بیمدعا افتاد گو عالم به غارت رو که ممکن نیست توفان از گهر آرام بردارد
9 گرانجان را نباشد طاقت بار سبکروحان نگین را میشود قالب تهی چون نام بردارد
10 عبارت بیغبار صافی مطلب نمیباشد محبتکاش رسم نامه و پیغام بردارد
11 کسی کز سرکشی راه طریقت سر کند بیدل خورد صد پیش پا چون موج تا یک گام بردارد