1 کسی که نیک و بد هوشیار و مست بپوشد خدا عیوب وی از چشم هر که هست بپوشد
2 به دستگاه نشاید وبال بخل کشیدن حذر کنید از آن آستین که دست بپوشد
3 بهار رنگ تماشاست الوداع تعلّق غبار نیست که چشمت دمی که جست بپوشد
4 تلاش موج جنون است نارسیده به گوهر عیوب آبلهپایان همین نشست بپوشد
5 کمال پر نگشاید به کارگاه دنائت هوا بلندی خود در زمین پست بپوشد
6 ترحمی است به نخجیر اگر کمانکش ما را سزد که چشم به وقت گشاد شست بپوشد
7 حیا به ضبط نگه مانع خیال نگردد گمان مبر ره شوق آنکه چشم بست بپوشد
8 ز وهم جاه چه موهاست در دماغ تعیّن غرور چینی این انجمن شکست بپوشد
9 گل بهشت شود غنچه بهر بوس دهانت لب تو زاهد اگر عیب میپرست بپوشد
10 به طعن بیدل دیوانه سربرهنه نیایی مباد کفش ز پا برکند به دست بپوشد