یکی دیوانهٔ کو از عطار نیشابوری الهی نامه 7

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

یکی دیوانهٔ کو بود در بند

1 یکی دیوانهٔ کو بود در بند بلب می‌گفت رازی با خداوند

2 یکی بر لب نهادش گوش حالی که تا واقف شود زان سرِّ عالی

3 بحق می‌گفت: این دیوانهٔ تو که بود او مدّتی هم خانهٔ تو

4 چو در خانه نگنجیدی تو با او که در خانه تو می‌بایست یا او

5 بحکم تو کنون زین خانه رفتم چو توهستی من دیوانه رفتم

6 درین مذهب که جز این هیچ ره نیست بترکه ما و من شرک و گنه نیست

7 برون آ ای پسر زین خانهٔ تنگ که بار تو گرانست و خرت لنگ

8 ازینجا رخت سوی لامکان کش بُراق عشق را در زیرِ ران کش

9 که بار عشق را جان بارگیرست ولی میدان خلدش ناگزیرست

10 ملازم باش این در راه که ناگاه بقرب خویشتن خاصت کند شاه

11 حضور تست اصل تو و گر هیچ حضور تو همی باید دگر هیچ

12 اگر تو حاضر درگاه گردی ز مقبولان قرب شاه گردی

عکس نوشته
کامنت
comment