یکی دوستی را که زمانها از سعدی شیرازی گلستان 7

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

یکی دوستی را که زمانها ندیده بود گفت: کجایی که مشتاق بوده‌ام؟

یکی دوستی را که زمانها ندیده بود گفت: کجایی که مشتاق بوده‌ام؟ ,

گفت: مشتاقی به که ملولی. ,

3 دیر آمدى اى نگار سرمست زودت ندهیم دامن از دست

4 معشوقه که دیر دیر بینند آخر کم از آن که سیر بینند

شاهد که با رفیقان آید، به جفا کردن آمده است؛ به حکم آنکه از غیرت و مضادّت خالی نباشد. ,

6 اِذا جِئتَنی فی رِفقَةٍ لِتَزورَنی وَ اِن جِئتَ فی صلحٍ فَأنتَ مُحارِبٍ

7 به یک نفس که بر آمیخت یار با اغیار بسی نماند که غیرت وجود من بکشد

8 به خنده گفت که من شمع جمعم ای سعدی مرا از آن چه که پروانه خویشتن بکشد

عکس نوشته
کامنت
comment