- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
یکی دوستی را که زمانها ندیده بود گفت: کجایی که مشتاق بودهام؟ ,
گفت: مشتاقی به که ملولی. ,
3 دیر آمدى اى نگار سرمست زودت ندهیم دامن از دست
4 معشوقه که دیر دیر بینند آخر کم از آن که سیر بینند
شاهد که با رفیقان آید، به جفا کردن آمده است؛ به حکم آنکه از غیرت و مضادّت خالی نباشد. ,
6 اِذا جِئتَنی فی رِفقَةٍ لِتَزورَنی وَ اِن جِئتَ فی صلحٍ فَأنتَ مُحارِبٍ
7 به یک نفس که بر آمیخت یار با اغیار بسی نماند که غیرت وجود من بکشد
8 به خنده گفت که من شمع جمعم ای سعدی مرا از آن چه که پروانه خویشتن بکشد