یکی دوستی را بیازرد از ملک‌الشعرا بهار مثنوی 646

ملک‌الشعرا بهار

آثار ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

یکی دوستی را بیازرد سخت

1 یکی دوستی را بیازرد سخت پس‌آنگه‌سوی‌قاضیش‌بردسخت

2 پس از رنج و بدنامی وگیرودار چو روز نخستین بدوگشت یار

3 یکی گفتش ای مرد کارت چه بود درتن دوستی گیرو دارت چه بود

4 چرا ز آشتی دست برداشتی چو بایستیت باز کرد آشتی

5 بخندید و گفت آشتی نیست این که جنگ دگر را میانجی‌ست این

عکس نوشته
کامنت
comment