1
یکی دوستی را بیازرد سخت
پسآنگهسویقاضیشبردسخت
2
پس از رنج و بدنامی وگیرودار
چو روز نخستین بدوگشت یار
3
یکی گفتش ای مرد کارت چه بود
درتن دوستی گیرو دارت چه بود
4
چرا ز آشتی دست برداشتی
چو بایستیت باز کرد آشتی
5
بخندید و گفت آشتی نیست این
که جنگ دگر را میانجیست این