یکی در مسجد سنجار به از سعدی شیرازی گلستان 13

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

یکی در مسجد سنجار به تطوّع بانگ گفتی به ادایی که مستمعان را از او نفرت بودی. و صاحب مسجد امیری بود عادل نیک سیرت،...

یکی در مسجد سنجار به تطوّع بانگ گفتی به ادایی که مستمعان را از او نفرت بودی. و صاحب مسجد امیری بود عادل نیک سیرت، نمی‌خواستش که دل آزرده گردد. گفت: ای جوانمرد! این مسجد را مؤذنانند قدیم. هر یکی را پنج دینار مرتب داشته‌ام. تو را ده دینار می‌دهم تا جایی دیگر روی. ,

بر این قول اتفاق کردند و برفت. پس از مدتی در گذری پیش امیر باز آمد. گفت: ای خداوند! بر من حیف کردی که به ده دینار از آن بقعه به در کردی که اینجا که رفته‌ام، بیست دینارم همی‌دهند تا جای دیگر روم و قبول نمی‌کنم! امیر از خنده بیخود گشت و گفت: زنهار تا نستانی که به پنجاه راضی گردند! ,

3 به تیشه کس نخراشد ز روی خارا گل چنان که بانگ درشت تو می‌خراشد دل

عکس نوشته
کامنت
comment