- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کسی کو یار خود دارد چرا بر دیگری بندد حرامش باد عشق آنکس که هم بر دیگری بیند
2 از این آتش که من دارم زشوق او عجب نبود که آن مه چون به بالین آیدم خاکستری بیند
3 همه عالم زتاب مهر سوزنده شده عمری که مهر از رشک این سوزد که از خود بهتری بیند
4 اگر عاشق زدل نالد زگریه نیست پروایش اگر بر جای هر مو برتن خود نشتری بیند
5 نکرد آن نامسلمان هیچ رحمی و می دانم که بر من سوزدش دل گرسوی من کافری بیند
6 خوش آن ساعت که در کوی بتان محیی رود سرخوش به دستی شیشه در دستی پر از می ساغری بیند