-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یکی دختری داشت در کار مرگ وزین زندگی مانده بی ساز و برگ
2 پریشیده گسیویش از انقلاب ز گلبرگ رخساره اش رفته آب
3 ز بی دانشی مادر مهربان بکف شانه و غازه بهر جوان
4 گهی تاب می دادش از شانه موی گهی سرخ می کردش از غازه روی
5 یکی گفتش ای زال انده نصیب مکن خسته را بی دوا و طبیب
6 یکی چاره کن رفتنش را به گور و گرنه چه از سرمه با چشم کور